Love song|Pt2🫶🎻
بعد از خروج جیوو، جونگین به چهره فلیکس خیره شد و لب زد:
_خب خب، بگو ببینم چطور همو دیدین؟
_هی منظورت چیه؟
_بیخیال، سوالم رو با سوال جواب نده
_فقط یک حسابدار سادست
به سمت یکی از صندلی های روبه روی میز رفت:
_فقط؟ کام آن، راستی مگه چقدر ازت میترسه که انقدر عجله داشت برای اینجا اومدن؟
_عجله داشت؟
_توی آسانسور دیدمش، چون هردو با جنابعالی کار داشتیم به یک طبقه اومدیم ولی عذر خواهی کرد گفت دیرش شده و سریعتر رفت بیرون
_فقط ۱ دقیقه دیر کرد، با این حال....
پوزخندی زد و بحث رو عوض کرد:
_بیخیالش، قهوه ای چیزی میخوای؟
_نه ممنون میخوام برم دیگه، فقط اومدم یک سری بزنم برم
_اوهوم، از بقیه چه خبر؟ خیلی وقته هیونجین رو ندیدم
تک خنده ای کرد و گفت:
_دلت برای دوست پسرت تنگ شده؟
_اوففف شمام با این دوست پسر بازیاتون، آخه دوستای قدیمی که نمیشه باهم غریبه رفتار کنن
_حالا هرچی، بعدا اگه پارتی ای مهمونی ای چیزی دعوت بودیم بهت پیام میدم
_اوکی، به سلامت
_فعلا
.
.
.
دکمه طبقه آخر رو فشرد و به آرامی در گوشه ای از آسانسور جای گرفت.
^دوباره باید اینهمه طبقه برم بالا فقط بخاطر اینکه آقا میخواستن با دوستشون حرف بزنن، هوفففف دارم دیوونه میشم^
بعد از توقف و باز شدن درهای آسانسور، به سمت اتاق دوم قدم گذاشت، تقه ای به در زد و بعد از اجازه ورود از طرف فلیکس وارد شد. پس از وارد شدن در رو بست و تعظیم کوتاهی کرد.
_بفرما بشین
_چ..چشم
به آرامی و کمی معذب، روی مبل تک نفره مشکی رنگ جلوی میز نشست، فلیکس هم از ردی صندلی اش بلند شد و روی مبل روبه روی جیوو جای گرفت و برگه ای رو روبه روی جیوو قرار داد:
_همونطور که میدونین مسئولیت اخراجیتون رو من به عهده گرفتم، یا یکجورایی میشه گفت مانعش شدم
_ب..له
_خب راستش من آدم شرط بندی هستم، البته از راه درستش، و دقیقا بخاطر امروز صبح ازتون درخواست دارم این قرارداد رو بخونید و امضاش کنین، و صدالبته بهش عمل هم کنین، وگرنه اخراج میشین.
جمله آخرش کمی بیرحمانه بود و همین موضوع لرزی به ستون فقرات جیوو میانداخت.
_قبل از اینکه این قرارداد رو بخونین، به طور خلاصه میگمش.
.
.
.
بعد از اتمام حرف فلیکس، اجازه گرفت و از اتاق خارج شد. به مرور میتونست قرمزی و داغی صورتش رو حس کنه، به نظر جیوو این قرارداد کاملا بیرحمانه بود، آیا رئیسش یک مریض روانی بود؟ یا یک منحرف؟
تنها کلمات فلیکس باعث شده بود حجمی از افکار به ذهن جیوو حجوم بیارن.
از طرفی اصلا علاقه ای به قبول اون قرارداد نداشت و اگر در وضعیت نرمالی بود اصلا و ابدا حتی اون قرارداد رو نگاه هم نمیانداخت، اما از طرفی به پول این شغل و اون قرارداد برای اجاره ها، شارژ ها و بیمارستان مادربزرگش احتیاج داشت. آیا باید پیشنهاد فلیکس رو برای رابطه جنسی داشتنشون قبول میکرد؟ رابطه ای که هرموقع و هرجا اون بخواد اتفاق میوفته، رابطه ای که هرشب توی یک ساعت معین و یک مکان خصوصی انجام میشه، رابطه ای مخفیانه و رابطه ای که قوانین فوقالعاده زیاد و دقیقی داره؟
ادامه دارد...
_خب خب، بگو ببینم چطور همو دیدین؟
_هی منظورت چیه؟
_بیخیال، سوالم رو با سوال جواب نده
_فقط یک حسابدار سادست
به سمت یکی از صندلی های روبه روی میز رفت:
_فقط؟ کام آن، راستی مگه چقدر ازت میترسه که انقدر عجله داشت برای اینجا اومدن؟
_عجله داشت؟
_توی آسانسور دیدمش، چون هردو با جنابعالی کار داشتیم به یک طبقه اومدیم ولی عذر خواهی کرد گفت دیرش شده و سریعتر رفت بیرون
_فقط ۱ دقیقه دیر کرد، با این حال....
پوزخندی زد و بحث رو عوض کرد:
_بیخیالش، قهوه ای چیزی میخوای؟
_نه ممنون میخوام برم دیگه، فقط اومدم یک سری بزنم برم
_اوهوم، از بقیه چه خبر؟ خیلی وقته هیونجین رو ندیدم
تک خنده ای کرد و گفت:
_دلت برای دوست پسرت تنگ شده؟
_اوففف شمام با این دوست پسر بازیاتون، آخه دوستای قدیمی که نمیشه باهم غریبه رفتار کنن
_حالا هرچی، بعدا اگه پارتی ای مهمونی ای چیزی دعوت بودیم بهت پیام میدم
_اوکی، به سلامت
_فعلا
.
.
.
دکمه طبقه آخر رو فشرد و به آرامی در گوشه ای از آسانسور جای گرفت.
^دوباره باید اینهمه طبقه برم بالا فقط بخاطر اینکه آقا میخواستن با دوستشون حرف بزنن، هوفففف دارم دیوونه میشم^
بعد از توقف و باز شدن درهای آسانسور، به سمت اتاق دوم قدم گذاشت، تقه ای به در زد و بعد از اجازه ورود از طرف فلیکس وارد شد. پس از وارد شدن در رو بست و تعظیم کوتاهی کرد.
_بفرما بشین
_چ..چشم
به آرامی و کمی معذب، روی مبل تک نفره مشکی رنگ جلوی میز نشست، فلیکس هم از ردی صندلی اش بلند شد و روی مبل روبه روی جیوو جای گرفت و برگه ای رو روبه روی جیوو قرار داد:
_همونطور که میدونین مسئولیت اخراجیتون رو من به عهده گرفتم، یا یکجورایی میشه گفت مانعش شدم
_ب..له
_خب راستش من آدم شرط بندی هستم، البته از راه درستش، و دقیقا بخاطر امروز صبح ازتون درخواست دارم این قرارداد رو بخونید و امضاش کنین، و صدالبته بهش عمل هم کنین، وگرنه اخراج میشین.
جمله آخرش کمی بیرحمانه بود و همین موضوع لرزی به ستون فقرات جیوو میانداخت.
_قبل از اینکه این قرارداد رو بخونین، به طور خلاصه میگمش.
.
.
.
بعد از اتمام حرف فلیکس، اجازه گرفت و از اتاق خارج شد. به مرور میتونست قرمزی و داغی صورتش رو حس کنه، به نظر جیوو این قرارداد کاملا بیرحمانه بود، آیا رئیسش یک مریض روانی بود؟ یا یک منحرف؟
تنها کلمات فلیکس باعث شده بود حجمی از افکار به ذهن جیوو حجوم بیارن.
از طرفی اصلا علاقه ای به قبول اون قرارداد نداشت و اگر در وضعیت نرمالی بود اصلا و ابدا حتی اون قرارداد رو نگاه هم نمیانداخت، اما از طرفی به پول این شغل و اون قرارداد برای اجاره ها، شارژ ها و بیمارستان مادربزرگش احتیاج داشت. آیا باید پیشنهاد فلیکس رو برای رابطه جنسی داشتنشون قبول میکرد؟ رابطه ای که هرموقع و هرجا اون بخواد اتفاق میوفته، رابطه ای که هرشب توی یک ساعت معین و یک مکان خصوصی انجام میشه، رابطه ای مخفیانه و رابطه ای که قوانین فوقالعاده زیاد و دقیقی داره؟
ادامه دارد...
۳.۲k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.